دل نوشته های کودکانه
پ مثل پناه
در صبح یکی از روزهای زرد و نارنجی پاییز، در خانواده ای متولد شدم که پدر و مادرم هر دو در باتلاق بی رحم اعتیاد فرو رفته و هر روز، جوانی شان ...
جزییات بیشترنمیدانم چه تدبیریست دراین تقدیر
هنگام ظهر است و خورشید درآسمان بی قرار ، دیگرآرام ندارم ، بی تاب وسردرگمم . دلیل این بی قراری را نمیدانم . هاله ای از اشک درچشمانم موج ...
جزییات بیشترخدای مهربانم
ای خدای مهربانم ، تورا در هر جا و در هر سو جستجو می کنم. ای خدای مهربانم : هر بار تو را صدا می زنم ، با گریه ای بی امان ، دستان مهربانت را به ...
جزییات بیشترمادرِ دربند
آه ، ای میله های پولادین ِ زندان! کاش زبان داشتید و به من می گفتید که چه کسی برای دربند نگه داشتن مادرم مقصر است ؟شما میله های بی زبان که سد ...
جزییات بیشترتولد پدر
باباجون سلام. خیلی دلم برایت تنگ شده . امسال دوباره روز تولدت را در دلم جشن گرفتم و این چهاردهمین سالی است که جشن تولدت را بی حضورت آرام ...
جزییات بیشترنامه ای به امام زمان
امروز تصمیم دارم با قلم صبر روی کاغذ اعتقاد حرفهایم را بنگارم و آن را درون پاکت خواهش بگذارم بر روی آن تمبر ایمان بزنم و آن را درون صندوق ...
جزییات بیشترمادرم …
هزاران بار در جای ، جای جهان ، کوچه ها ، خیابان ها و در عمق جانم نامت را شنیدم . هر جا رفتم نام تو بود. مادر جان نمی دانم در وصف تو چه بگویم ...
جزییات بیشترپدر …
می خواهم از دستان نیرومند تو بگویم تویی که همانند کوه محکم بودی و در تنهایی ها تکیه گاهم ، از آبی چشمانت حرف بزنم وقتی با نگرانی به من ...
جزییات بیشتر