زندگی نامه فرزندان
(تصمیم قاطع)زندگی نامه توان خواه
امروز روز مهمی در زندگی من است. و روز تصمیم گیری برای آینده است. این تنها خواستگاری است که تاکنون داشتم. خواهر و برادرهایم می گویند باید ...
جزییات بیشترخواهران غریب
سمیه و سحر دو خواهر هستند، سحر دو سال از سمیه بزرگتر است. قصه زندگی آنها از این قرار است که پدر و مادر در یکی از روستاهای شهرستان فهرج در ...
جزییات بیشتربهشت کوچک
در یکی از محله های فقیر نشین شهر، خانواده ای هفت نفره زندگی می کنند که پدر و مادر هردو معتاد هستند و کارشان خرید و فروش مواد مخدر هست. از ...
جزییات بیشترمادرم مرا در یکی از ماه های فصل بهار به دنیا آورد…
دریکی از ماه های فصل بهار به دنیا آمدم. تمام روزهایی که قد می کشیدم، با اشک های پنهانی مادرم طی شد و من هر روز طعم لبخند تلخش را از لابه لای ...
جزییات بیشترحس خوب آرامش
علی در خانواده ای فرهنگی و باسواد به دنیا آمده و فرزند آخر خانواده است. او و خواهر بزرگش به صورت مادرزادی با اختلال ذهنی متولد شدند. ...
جزییات بیشترهر روز استوار تر از دیروزم
روزگارا تو اگر سخت به من می گیری، با خبر باش که پژمردنِ من آسان نیست. گرچه دلگیرتر از دیروزم، گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند. لیک باور ...
جزییات بیشترروزهای روشن
«وارد خانه پسران که شدم مسیح جزء اولین فرزندانی بود که به استقبالم آمد. پس از چند دقیقه احوال پرسی، از بچه ها خواستم که زندگینامه شان را ...
جزییات بیشترخداوند گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری
دختری هستم چهارده ساله ( از اهالی بم، مادرم همسر دوم پدرم بود و هردو دارای اعتیاد به مواد مخدر بودند پدرم بی کار بود و گاه گاهی مادرم ...
جزییات بیشترپ مثل پناه
در صبح یکی از روزهای زرد و نارنجی پاییز، در خانواده ای متولد شدم که پدر و مادرم هر دو در باتلاق بی رحم اعتیاد فرو رفته و هر روز، جوانی شان ...
جزییات بیشترقصه تلخ…
می خواهم قصه زندگی ام را بگویم؛ زندگی که سراسر غم و اندوه بود… در یک صبح زیبا در خانواده ای فقیر دیده به جهان گشودم تنها دختر خانواده ...
جزییات بیشترفاطیما دخترک قصه ما…
دخترک قصه ی ما چیزی زیادی از زندگی ندانست، کودک بود که پدرش را در اثر زلزله دلخراش بم از دست داد و او برای همیشه از محبت پدر محروم ماند، چند ...
جزییات بیشتربه نام خالق زیبایی ها…
من حاصل ازدواج پدر و مادری از اهالی کرمانشاه هستم. پدرم که علیرغم نارضایتی خانواده برای پیدا کردن کار به شهرستان بم مهاجرت کرده بود با ...
جزییات بیشتردرد را از هر طرف نوشتم درد بود
از وقتی دیده به جهان گشودم، اعتیاد به مانند خون و گوشت در من رشد کرده بود و من نا خواسته وارد بازی والدینم شدم. شاید تا زمانی که در شکم مادر ...
جزییات بیشتریکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود بعد از خدا جز غم و درد چیزی نبود…
می خواهم قصه زندگی ام را بیان می کنم؛ قصه ای که خودم در خلقت آن نقشی ندارم. من حاصل ازدواج اشتباه پدر و مادری با اختلاف سنی زیاد هستم و یک ...
جزییات بیشترتنها چیزی که از زندگی آموختم غم بود…
کودکی ام در فقر و در روستایی دور افتاده گذشت. هر چه بود جز فقر نبود. گلیم بخت من را از همان ابتدا سیاه بافته بودند. قلب کوچکم دنیایی از درد ...
جزییات بیشترمن حاصل بی رحمی روزگارم….
بی آنکه اختیاری در سرنوشتم داشته باشم در خانواده ای دیده به جهان گشودم که جز فقر، اعتیاد و بدبختی چیز دیگری به همراه نداشتند. حاصل ازدواج ...
جزییات بیشترمن تاوان کدامین گناه بوده ام؟
در خاطرات کودکی ام قدم میزنم، خاطراتی که جز درد و سیاهی چیزی ندارد. کودکی ام را که مثل یک بادکنک بود، دستم گرفته بودم با نخی باریک. باد ...
جزییات بیشترگذر زمان
یک جمله معروف هست که می گوید: زمان که بگذرد همه چیز درست می شود. به نظرم این یک دروغ بزرگ است، شاید با گذر زمان خیلی از مسایل درست شود؛ مثلا ...
جزییات بیشترانتخاب راه درست
هوای غم گاهی احساس می کنم زیر بار این همه مسئولیت دوام نمی آورم و می شکنم. هنوز آنقدر بزرگ نشده ام که بتوانم مسئولیت سنگین خانواده ام را به ...
جزییات بیشترزندگی نامه کوشا
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه کار پدر و مادر من کیست؟ کجایند الان از وقتی دیده به جهان گشودم پدر و مادرم هر دو در باتلاق بی رحم اعتیاد غرق ...
جزییات بیشترزندگی نامه روشنک
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است… من حاصل ازدواج پدر و مادری از اهالی بم و تنها فرزند خانواده می باشم و قربانی انتخابی شدم که هیچ ...
جزییات بیشتراکرم زر افشان مرا دردیست اندر دل، اگر گویم زبان سوزد
می خواهم دفتر زندگیم را برایت بگشایم و درد دلهایم را برایت بازگو کنم، شاید از سنگینی شان کاسته شود و با نوشته شدن آنها بر روی ورقهای کاغذ، ...
جزییات بیشترزندگی نامه مریم
گاهی فقط دلت می خواهد زانوهایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای ، گوشه ترین گوشه ای بنشینی و روزهای رفته ات را با تمام تلخی و شیرینی هایش به ...
جزییات بیشترزندگی نامه رها
بر صفحه سفید کاغذ آنچه را که روزگار برای سرنوشت من نگاشته است، می نویسم. تنها، مادرم خواست تا به این دنیا پا بگذارم . اما هیچ گاه ندانستم ، ...
جزییات بیشترزندگی نامه یسنا جلالی فرد
خستهام، صبرمرو به پایان است اندکی از دنیا و مردمش دلگیرم ویک دنیا با خود مشکلدارم. پیشآمدهای زیادی را تجربه کردم که به قول دیگران ...
جزییات بیشترزندگی نامه دلارام
<p dir="RTL"> <strong><span data-scayt_word="زندگی" data-scaytid="1362">زندگی</span> <span data-scayt_word="نامه" data-scaytid="2244">نامه</span> <span data-scayt_word="دلارام" data-scaytid="5660">دلارام</span> ...
جزییات بیشترزندگی نامه بهار
<p dir="RTL"> <strong><span data-scayt_word="زندگی" data-scaytid="1">زندگی</span> <span data-scayt_word="نامه" data-scaytid="2">نامه</span> <span data-scayt_word="بهار" data-scaytid="3">بهار</span> </strong></p> <p ...
جزییات بیشترمهدی و هادی حافظ
دنیا، آنقدر بزرگ هستی که غم و شادی و دردهای پیدا و پنهان مردم، در تو گم میشود و وسعت تو باعث می شود تا انسانهایی که درهوای تو نفس میکشند از ...
جزییات بیشترزندگی نامه معصومه محبی
می خواهم از خاطرات تلخ و شیرین زندگی ام برایت بگویم. می خواهم یادی از گذشته ها کنم . گذشته ای که مدام از مقابل دیدگانم عبور میکند. می خواهم ...
جزییات بیشترپدری از جنس مهربانی
بدنیا آمدیم و چشم گشودیم به امیدآنکه درکنارکسانی که به آنها عشق می ورزیم زندگی کنیم دو خواهریم. نام هایمان: نیلوفر و نازنین . یک خواهر ...
جزییات بیشتر